ساعت 2:43 عصر جمعه 87/1/2
ایمان از جمله اسامی معنا و امور درونی است؛ بنابراین بامشکل ابهام مفهومی روبهرو است و نیازمند ابهامزدایی است و این امرلازم است در مراحل اولیه صورت گیرد تا در حل مسائل ایمان باچشمی باز و بصیرتی کافی بتوان اتخاذ موضع نمود. البته راه مسدودنیست، بلکه باید طریقی هموار و شیوهای مناسب به کار بست تانتیجهبخش باشد. پس مسأله معیار و روش حل اینگونه مسائل مهمخود رخ مینماید. یکی از شیوههایی که میتوان برای تعریف ایمان از دیدگاه قرآنشریف معرفی کرد، شیوه ایضاح درونی است. در این روش نخستیک واحد کلام، نظیر کل قرآن را درنظر گرفته و تمام آیات مربوط بهایمان را که اطلاعاتی در این زمینه میدهند، جمعآوری کرده در کناریکدیگر مینشانیم. سپس از هر تعبیر و جملهای اطلاعی جدید دریافتکرده، آن را با معلوماتی که از آیات دیگر به دست آوردهایم منضممیکنیم تا از این طریق آهسته آهسته دامنه برداشت خود را توسعهدهیم و تدریجاً به تصویری جامع برسیم. بدین ترتیب شاکله و ساختارایمان کمکم در ذهن ترسیم میشود و میتوان به مفهومی زلال از آندر قرآن دست یافت. در این روش که مشابه روش تفسیری آیه به آیهاست، هر چه دقت، ظرافت و معلومات پیشین بیشتر باشد، طبعا اوصافو ویژگیهای افزونتری آشکار خواهد شد. با این روش میتوان بهتصویر روشنی از ایمان در قرآن رسید و ناشناختههای مسأله را بامراجعه به آیات قرآن کریم از طریق استقرای آیات و گردآوریمعانی، واضح نمود. آنچه حاصل میشود تعریف و حقیقت ایمانخواهد بود. در نهایت میتوان به این پرسشها پاسخ داد: ایمان چیست؟ اگر انسان چه انجام دهد، ایمان آورده است؟ انسان مؤمن کیست؟ 1. ایمان و تعقل از آیات قرآن کریم، به روشنی میتوان استنباط کرد که میان ایمانو عقل، میان ایمان و علم، و میان ایمان و معرفت، ارتباطی نزدیک وتنگاتنگ وجود دارد: لا اکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی...؛بقره / 256. در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشنگردید. پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان وپرستش خدا گراید، به رشته محکم و استواری چنگ زده است. در این آیه نخست اکراه و اجبار در دین را نفی میکند؛ سپسضمن اشاره به تمایز واضح میان حق و باطل ـ یا رشد و غیّ ـ مسأله کفرو ایمان را مطرح میفرماید. حاصل آن که انسان با تأمل و تفکر و بهکار بستن عقلانیت در زمینه حق و باطل میتواند بدون هیچ اکراه واجبار یکی را برگزیده خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد.در اینصورت نسبت به امر مقابل، کفر خواهد ورزید. بنابراین کفر وایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است. والرّاسخون فی العلم یقولون امنّا به کل من عند ربنا و ما یذّکّر الااولوالالباب؛(آلعمران / 7) و اهل دانش گویند: «ما به همه آن کتاب گرویدیم که همه (محکم ومتشابه قرآن) از جانب پروردگار آمده و به این دانش و به این معنی(که آیات قرآن همه از جانب خداست) تنها خردمندان آگاهند. اگر از اختلافات میان مفسران ـ در رابطه با واو ـ بگذریم، در ایننکته جای اختلاف نیست که ایمان در این آیه با علم نسبت و ارتباطیدارد؛ چنان که در ذیل آیه به مسأله تفکر و تأمل نیز اشاره شده است.از این رو ایمان بر علم و بلکه بر رسوخ در علم و به کار بستن ذهن وفکر مبتنی شده است. در سوره طه بعد از نقل قصه موسی(ع) به داستانسَحَره فرعون میرسد و در پایان چنین میفرماید: فالقی السّحرهُ سجدا قالوا امنا برب هارون و موسی؛(طه / 70) (ساحران چون معجزه موسی را دیدند) سر به سجده فرود آورده وگفتند ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم. به منظور اثبات ارتباط میان معرفت و ایمان، به گونهای دیگر هممیتوان استدلال کرد و آن از راه اثبات ارادی بودن ایمان است. . بنابراین عنصرمعرفت و عقلانیت در ایمان نقشی موثر خواهد داشت و عاملی تعیینکننده میباشد. هر چند علم و معرفت عاملی دخیل در ایمان است، امّا معرفت تمامایمان نیست. ایمان بدون معرفت حاصل نمیشود، ولی ظرف آنراتنها علم و دانش پر نمیکند. آیهای از قرآن کریم بدین امر اشارهایگویا دارد: و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم...؛(نمل / 14) با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند (که معجزه خداست) باز آنرا انکار کردند.... قوم بنیاسرائیل در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز عناد وکفر ورزیدند. پس معرفت شرط کافی و علّت تامّه برای ایمان نیست.حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع همآراسته باشد. . خلاصه آن که ایمان در عین حال کهعین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندیناگسستنی دارد. از این تحلیل، نتایج زیر، دستیافتنی است: نخست آن که معرفت را با ایمان پیوند و نسبتی عمیق است و باشکگرایی سرسازش نداشته و با آن جمع نخواهد شد. این دیدگاهدقیقاً مقابل ایمانگروی شکاکانه کیرکگارد است. «وماکانله علیهممنسلطان الالنعلم منیؤمن بالاخرهممّنهومنهافی شک»(سبا / 21) از سوی دیگر لازمه پیوند میان معرفت و ایمان آن است که عواملمعرفتزا در رشد و تقویت ایمان مؤثر باشند. بنابراین مطالعات عقلیو براهین فلسفی اگر روشمندانه و صحیح مطرح شوند، میتوانند دامنهایمان را توسعه داده به آن عمق ببخشند. البته ایمان هم در افزایشمعرفت، نقش و تأثیر خواهد داشت. نتیجه دیگر این که متعلَّقِ ایمان، وحی است. بنابراین ایمان با مسألهوحی هم مرتبط میشود. پس وحیشناسی قرآن در آشکار کردنمعنای ایمان تأثیر خواهد داشت. عمل از جمله عواملی است که در رشد ایمان دخالت دارد. اما اینتأثیر و دخالت درآغاز ایمانورزی نیست. به عبارت دیگر کسی کهمؤمن نیست و در آستانه ایمان آوردن است، تنها شناخت و تعقل استکه او را مؤمن میسازد و شخص مؤمن با عملی که از ایمان برخاستهاست، به ایمان خود عمق و وسعت میبخشد. بنابراین معرفت علتآغازین و سبب حدوث ایمان است و ایمان در ادامه مسیر خود،میتواند شدّت یابد که این شدّت و ازدیاد ایمان، وامدار عواملیاست؛ از جمله عمل صالح. بنابراین معرفت علت حدوث ایمان است وعمل میتواند علّت بقا باشد.
¤ نویسنده:
نوشته های دیگران ( )